آسمانی ها....

گرچه همیشه حرف کربلا و امام حسین توی جبهه بود اما محرم که میومد حال وهوای دیگری هم با خودش می اورد هنوز روز اول محرم سال 62 یادمه که بچه های بسیجی داشتن پرچم های سیاه رو که روش نوشته شده بود یاحسین رو نصب میکردن نوای دلنشین کربلا منتظر ماست حاج صادق اشک ادمو در می اورد شب ها زیارت عاشورا بود وذکر مصیبت اقا....همه میخواستند از اقا سیدالشهدا وحضرت عباس که اونا رو کربلایی کنن...بالاخره شب شام غریبان همون سال عملیات بود و از زمین و اسمون گلوله می بارید غوغایی بود انگار که شب مثل روز شده بود اما یه عده انگار بلیط کربلاشون و امام حسین امضاکرده بودند با ذکر یاحسین ویاابوالفضل راهی کربلا میشدند خوش بحالشون....

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم                 از تو وطفلان تو یاری کنیم 

کاش ما هم کربلایی می شدیم               در رکاب تو فدایی می شد

    السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

روایت شهید علی واعظي‌فرد خردسال‌ترین شهید استان قزوین از آن حکایت‌هایی است که می شود باور نکرد و به راستی چگونه باور کنیم که دانش آموزی دوازده ساله به آن درجه از معرفت برسد که لبیک گوی ندای پیر روشن ضمیری باشد که  دلها را با خداوند پیوند داد.

حکایت این شهید کوچک شنیدنی است؛ آن هم از زبان پدر روحانی‌اش که هنوز به مقامی که فرزندش رسیده است، غبطه می‌خورد؛ مقام والای شهادت ...

در مدرسه راهنمايي جهاد قزوين كلاس اول راهنمايي را مي‌خواند، اما از مدرسه كه بيرون مي‌آمد پاتوقش پايگاه بسيج زينبيه بود. آنجا كلاس قرآن مي‌رفت و احكام و طبيعتاً آموزش نظامي كه اين اواخر كمي هم وارد شده بود و همراه ساير بسيجيان به مأموريت‌هاي محوله مي‌رفت.
به من كه رويش نمي‌شد بگويد، اما رفته بود نزد مادرش و گفته بود: اگر پدر اجازه بدهد، مي‌خواهم بروم جبهه.

مادرش که گفت، صدایش کردم. گفتم: پسرم تو هنوز دوازده سالت است. می‌خواهی بروی جبهه چه کار، غیر از اینکه جلوی دست و پای سایر رزمنده‌ها را بگیری چه کاری می‌توانی انجام بدهی؟

این را که گفتم، علی سرش را انداخت پایین و رفت توی زیرزمین و همانجا خوابید.
آن روز‌ها علی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، اما به خواست خودش، هر روز برای نماز صبح بیدار می‌شد.

صبح‌‌ همان روز مادرش به زیر زمین رفت تا او را برای نماز بیدار کند و پس از چند بار صدا کردن، علی با حالت خواب آلودگی به مادرش گفت: چرا من را بیدار کردید؟ داشتم خواب می‌دیدم که می‌‌روم کربلا، اما پدر جلویم را گرفت و نگذاشت.
این را که مادرش برایم تعریف کرد، گفتم حتما رمز و رازی در کار است که علی می‌خواهد جبهه برود و ما نمی‌فهمیم.

رو به علی کردم و گفتم: می‌خواهی بروی جبهه برو. این را که گفتم انگار علی «پر» درآورد.
هفده، هجده روزی هم رفت پادگان لشکر ۱۶ زرهی قزوین و آموزش نظامی‌ دید و بعدش هم خداحافظی کرد و رفت.

و علی واعظی در تاریخ دهم اردیبهشت ماه 1361  در منطقه عملیاتی بیت المقدس  به شهادت رسید و کربلایی شد......

آری او رفت تا ما اکنون در امنیت و آرامش زندگی کنیم....کمی بیندیشیم.....

تلويزيون عربستان بخش اخبار تاريخ : 25 مرداد 1369 برابر با 16 اوت 1990 (( همانگونه كه آشكار است صدام ايران را مورد حمله و تجاوز قرار داد كه طي آن صدها هزار نفر جان خود را از دست دادند و صدام به هيچيك از اهداف خود در اين جنگ دست نيافت و روابط برادرانه و خوب كشورهاي منطقه با ايران را از بين برد ))

راديو عربستان تاريخ : 26 مرداد 1369 برابر با 17 اوت 1990 (( پذيرش شرايط ايران از سوي صدام دليل متجاوز بودن اين رژيم به خاك ايران است ))

راديو اسرائيل تاريخ : 27 مرداد 1369 برابر با 18 اوت 1990 ساعت : - / 18 (( به گفته آقاي لوبراني رويدادهاي هفته پيش ثابت كرد كه جنگ هشت ساله ايران و عراق تا چه حد بيهوده بوده است. صدام حسين يك ميليون نفر را قرباني كرد و اكنون با دوباره پذيرفتن قرارداد سال 1975 عملاْ به همان وضعي باز مي گردد كه در دوران شاه بين ايران و عراق حكم فرما بود. صدام اكنون خواسته هاي ايران را مي پذيرد ولي ايرانيان نسل اندر نسل فجايع جنگ را از ياد نخواهند برد و ترديدي ندارم كه آنها بالاخره روزي خسارات كامل را از عراق مطالبه خواهند كرد))

مجله (( نيوزويك )) چاپ آمريكا عنوان : گزارش ويژه (( گرچه اين صدام بوده كه جنگ عليه ايران را شروع كرد و براي اولين بار از سلاح هايي شيميايي استفاده كرد، ولي آمريكا و تقريباْ تمامي كشورهاي غرب به دليل خصومت خود با بنياد گرايي اسلامي حاكم بر ايران اين جنايات را كاملاْ ناديده گرفتند ))

(( تحسين بشير )) سفير سابق مصر در كانادا و سخنگوي جمال عبدالناصر و انورسادات (( اقدام صدام حسين در لشكر كشي به ايران بيشتر استفاده از يك فرصت بود فرصتي براي آنكه ايران انقلاب زده در استيلاي صدام حسين قرار گيرد در حاليكه تسلط بر كشوري چون ايران كه ريشه هاي كهن تاريخي دارد كار آساني نيست و تنها كاري كه صدام حسين كرد اين بود كه ماشه احساسات ملي ايرانيها را كشيد و فعال ساخت ))

غربیها با حمایت شان از صدام به خواسته شان نرسیدند اما بازهم عبرت نگرفتند و نمیگیرند اما بدانند که ایرانیان آگاه تر از ان هستند که گول دشمن قسم خورده خود را بخورند آنها گرگ هایی هستند در لباس میش  البته تحریمهای خصمانه برضد ایران به روشنی نشان داد که هدف آنها از تحریف فشار بر دولت ایران نیست بل صرفا هدفشان فشار بر مردم ایران است ما سی سال با توکل به خدا واهل بیت ودست یاری حضرت ولی عصر در مقابل غربی ها ایستاده ایم..........

همین چند وقت پیش بود که خبر مسرت بخش پرواز پهپاد حزب ا... که ساخت ایران است بر روی مراکز هسته ای اسرائیل نگاه تمام جهان را به خود جلب کرد البته صهیونیستها تا چند روز انگار شوکه شده بودند وسکوت پیشه کرده بودند خب حق هم دارند اونها که ادعا دارند میتونند توی یه ساعت ایران رو نابود کنند این شکست باردیگر به آنها ثابت کرد که نمیتوانند و توانش را ندارند (به قول معروف سگی که پارس میکنه گازنمیگیره) این عملیات گفته سید حسن نصرا... رو ثابت میکنه که اسرائیل از خانه عنکبوت هم سست تر است ،چیزی باقی نمانده تا این کاخ شیطانی نابود شود وفلسطین مقدس به فلسطینیان برگردد. 

محسن تنها امید پدر و مادرش بود که در بالاترین سطح از آموزش و امکانات قرار داشت. یک سال قبل از شروع جنگ، بورسیه کشور فرانسه شد و برای تحصیل در رشته هوا و فضا به آنجا رفت. امّا پس از شروع جنگ، تصمیم گرفت که برگردد. پدر و مادرش مخالف بودند. پس از یکسال نامه و نامه نگاری و تلفن، بالاخره محسن تصمیمش را گرفت. پدرش گفت که در این صورت، دیگر پسر او نیست و محسن هم از خانه رفت. حدود پنج ماه با انواع شگردها و با کمال احترام خواست که آنها را راضی کند، امّا موفق به کسب اجازه آنها نشد. آخرین بار، تلفنی به خواهر بزرگش گفته که در خواب دیده است که وارد دانشگاه بزرگی شده و فهمیده که این دانشگاه همان جبهه است؛ به همین خاطر آموزش دیدوبه جبهه رفت ومسافر دانشگاه آسمان شد....

این فرازی از خاطرات همسنگران این شهید عالیقدر بود ،محسن خانواده بسیار ثروتمندی داشت وبه همین خاطر بورسیه فرانسه شد اما چه شد که برگشت؟چه چیزی اورا به جبهه علاقمند کرده بود؟ پاسخ روشن است البته از دیدگاه ما،حتما شنیدین که میگن انقلاب ما انقلاب نور بود ،بین نور وانقلاب ما چه رابطه ای وجود داشت؟

طرح این چنین سوالهایی ما را بیشتر درجهت یافتن پاسخ راهنمایی میکند ،نور یعنی نیروی معنویی که از جانب حضرت حق آمده بود درزمانی که رژیم ستمشهای پهلوی با کمک همدستان آمریکایی،انگلیسی واسرائیلی خود از مجهزترین سلاحها بهره میبردند این نیروی معنوی بچه های انقلابی بود که آنها را در برابر پهلوی وساواک وبا دست خالی پیروز میدان کرده بود اما بازهم خدا بود که دست بچه ها را گرفت در آن روزهایی که عراق وصدام و همیارانش جشن و پایکوبی به راه انداخته بودند که براحتی ایران را گرفتند وبه آرزویشان رسیدند.جای تعجب ندارد که وقتی خدا وامام زمان عج این چنین هوای ما را داشتند خودنیز آسمانی ها را تک چین میکردند ،در همین پارگرافی که در ابتدا آمد هم به روشنی بیان داشت که چگونه افراد به سوی جبهه حق دعوت میشدند واقعا فقط خدا میتوانست  این چنین افرادی را آن هم از آنسوی دنیا به سوی مرکز دلهره ونگرانی جنگ وآشوب یعنی ایران اویل جنگ بکشاند براستی که اهل آسمان وآسمانی ها انتخاب میشدند وبه سوی خدا میرفتند.این عشق فرازمینی ثروتمند وفقیر نمشناخت مسلمان ومسیحی نمیشناخت هرکه ایرانی واهل دل بود دعوت میشد.وامام(ره) این انگیزه واشتیاق برای رهایی از جان را افزایش میداد.

درود وسلام وصلوات بر روح امام خمینی وهمه شهدای انقلاب اسلامی ایران.....